قرآن و ادب فارسی
جلیل تجلیل
گفت و گو با دکتر جلیل تجلیل مطلبی که پیش رو دارید گفت و گو با دکتر جلیل تجلیل در نشست سرای خادمان قرآن دهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم است که با نظارت و همکاری مرکز توسعه و ترویج فعالیتهای قرآنی وزارت ارشاد انجام شده است.امید است مورد توجه خوانندگان عزیز قرار بگیرد.
جناب استاد به عنوان اولین سؤال، خواهشمند است ویژگیهای یک شاعر متعهد را به اجمال بیان فرمایید.
بسم اللّه الرحمن الرحیم«انّ هذا القرآن یهدی للّتی هی أقوم و یبّشر المؤمنین» به یقین، این قرآن مردمان را به پایندهترین و بهترین راه هدایت میکند و مؤمنان را به(سعادت و نیک بختی ابدی)بشارت میدهد.شاعر متعهد دو ویژگی باید داشته باشد:یکی این که شاعر باشد و دیگر این که متعهد.اما متعهد به چه چیز؟قرائن لفظی و معنوی داریم که به چه اصل و کدامین بنیاد باید متعهد باشد.آیا متعهد به بنیاد رحمانی باشد، یا متعهد به اندیشههای خدا نخواسته شیطانی.البته این جا هر دو قرینه لفظی و معنوی برای این که نشان بدهد شاعر متعهد، یعنی متعهد به قرآن کریم، وجود دارد.این سادهترین تعریف از شاعر متعهد است و شما میتوانید آن را تعمیم هم بدهید؛گوینده متعهد، نویسنده متعهد، تاریخ نویس متعهد، نقّاد و انتقادگر متعهد.
به دیگر سخن، همه آنانی که علم و دانش و هنر را از مایهگاه و پایگاه وحی، یعنی امر و نهی الهی قرآنی، برگیرند و به دنیا منتشر کنند و هر چه دشمنان تلاش کنند، نتوانند به پای آن برسند، متعهد میشوند؛متعهد به اسلام.شاعر متعهد یعنی متعهد به قرآن کریم.در قرآن کریم ترسیم شده است که باید به کدامین اصول متعهد باشد.یکی از فرامین الهی آن است که:
«ما آتاکم الرّسول فخذوه».(حشر/7)
هر آنچه را که پیامبر شما به شما میدهد، بگیرید.
پس متعهد به قرآن، متعهد به حدیث و سنت الهی هم باید باشد که خصوصیت سنت الهی، تغییر ناپذیری آن«لا تبدیل لسنّه اللّه»خواهد بود.بنابراین، کلمه متعهد، آن هم در زیر سقف نمایشگاه قرآن و در سرزمینی به نام ایران اسلامی، کاملا نقشه و حدود معین دارد؛یعنی متعهد به قرآن و رسول، چون رسول جزو قرآن، و متعهد به وحی است؛و نیز متعهد به اقربای رسول«قل لا أسألکم علیه أجرا الاّ المودة فی القربی»:ای پیامبر!اعلام کن که من برای خود پاداش و مزدی نمیگیرم و برای خدا برخاستم، امّا به اقربا و نزدیکان من مهر بورزید.
اما شاعر کیست؟شاعر اولا روان و دل پر جولانی دارد که دادهای است از آسمان.این حدیث درباره شعرای متعهد روایت شده است:
«انّ للّه کنوزا تحت الارض مفاتیحها ألسنةُ الشعراء.»
خداوند زیر این آسمان گنجینههایی دارد که کلید آن زبان شعر است.ولی کدام شاعران؟سورهای داریم به نام الشعراء.علت تسمیه این سوره به شعراء این آیه است:«الشعراء یتّبعهم الغاوون».شعرا، در دنیا پیروانی پیدا میکنند و شنوندگانی جمع میکنند، ولی همه را فریب میدهند.هم پیروانشان فریفتگانند و هم خودشان سرگردانند(یهیمون)و هم شنوندگانشان را سرگردان میکنند.«الاّ الّذین آمنوا»، مگر آن شاعرانی که برای انسان بیداری و فضیلت آورند و خود ایمان آورند و سخن را به ایمان بیارایند.این است که شعرای بزرگ مثل خاقانی، نظامی، سنایی، سعدی، مولوی، جامی، اوحدی مراغهای و صائب تبریزی، نه یک، بلکه:
هزارها، هزارها، به روی شاخسارها، فکندهاند همهمه،
کشیدهاند زمزمه، به شاخ و سر و بن همه خاقانی در یکی از منشورهای خود، به این سؤال جواب میدهد و میفرماید:
«مرا به منزل«الاّ الذین»فرود آور»من میخواهم شاعر متعهد باشم.من که افضل الدین بدیل علی خاقانی شروانیام، نمیبینی که اوراق دیوان و دفتر من لبریز است از وصف بارگاه نبی اکرم؟نمیبینی که قصاید بلند و چامههای ارجمند دارم در باب مناسک حج، در باب ستونهای مدینه، در باب عظمت مدینه و مکه، در باب آن محرابی که در کوفه بوده است، در باب نماز و روزه و حجّ و جهاد و...در زمینه آیات وحی و امر و نهی که در کوهها به قلب مبارک پیامبر اکرم(ص)نازل میگردید؟... الی ما شاء اللّه.
و اکنون تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. پس بنا به تعریف قرآن کریم، شاعر متعهد آن است که متعهد به اسلام و وحی الهی و قرآن کریم باشد.
تأثیر قرآن بر اشعار معاصر به چه صورت بوده است؟ تضمین، تلمیح، اقتباس یا صور دیگر؟
خوشبختانه به یاری حق تعالی و به برکت نشر قرآن کریم، در آفاق این کشور اسلامی، اعتبار ایرانی و تبار شعر فارسی، در دنیای کنونی و دنیای گذشته، یک سر و گردن در حوزههای ادبی و شعری از دیگران بالاتر بوده است.به این مناسبت، شاعران معاصر ما نفحات قرآنی را در گوش حق نیوش حقیقت شنوی خود گرفتهاند، منتها ریز و درشت دارند.بعضی اصول بلاغت را در مشت دارند، بعضی عروض و قافیه و فنون ادبی را به خوبی ورزیدهاند و بعضی معانی و بیان و علوم بلاغی قرآن را خوب خواندهاند.یعنی میدانند مواضع فصل، وصل، ایجاز، اطناب، تقدیم، تأخیر، ذکر، حذف، نکره، معرفه، تقیید و...کجاست.اصول بلاغت قرآن، چهارده قرن در علمای ایران و اسلام و کتابهای مهم آنان جوشیده و خروشیده است.جوششهای صوتی شعر فارسی در«المعجم فی معاییر اشعار العجم»شمس قیس رازی؛عروض فارسی و عروض عربی در «معیار الاشعار»خواجه نصیر الدین طوسی؛بدیع در «ابداع البدایع»مرحوم گرگانی، یا«انوار الربیع فی فنون البدیع»مرحوم ابن معصوم؛معانی و بیان در«مطوّل» تفتازانی و«اسرار البلاغه»عبد القاهر جرجانی به خوبی چهره گشوده و رخ نموده است.بله، اینان را شاعر میگوییم، نه هر که فقط طبع روان داشته باشد.درست است که هر که شعری گفت، باید تشویقش کنید تا اندک اندک ببالد، و همین که ببالد، سپس بنالد، اما باید در برابر استادان درس دید.در آداب اسلامی گفته شده است که باید آهنگ اطاعت داشته باشیم و زانوی ادب و آموزش در برابر استادان به زمین بزنیم:
یا بنیّ زاحم العلماء برکبتیک و انصت الیهم باذنیک فانّ القلب یحیی بنور العلماء کما تحیی الارض المیتة بمطر السماء.
بنابراین، شاعر بودن، از نظر آموزش تکنیکها، کار سادهای نیست و سیلان طبع و جولان اندیشه، چیزی خدادادی است و بهترین استعدادی است که خداوند به برخی میبخشد.در بلاغت و علوم قرآنی هم از تجوید و قرائت گرفته تا صرف و نحو و تفسیر و معانی و بیان و تجوید و بدیع قرآن، باید آموزش دید.
منظور از بلاغت قرآن یا بلاغت«نهج البلاغه» چیست؟تعریف بلاغت قرآنی را از خود قرآن میگیریم که فرموده است:
«لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدّعا من خشیة اللّه.»
اگر بلاغت قرآنی را به سنگها و کوهها نازل میکردیم، میدیدی همگی تکه تکه و پاره پاره و همچون پودر میشدند.
این کلام استعاره مرشّحه مکنّیه است.یعنی سخنانی که با علم الهی مشام جان انسانها را مینوازد، معجزه میکند.معجزه با قید پیامبر اکرم، همین بلاغت قرآنی است، و بلاغت نهج البلاغه که گوینده آن فارغ التحصیل مکتب نبوی است، یعنی حضرت علی(ع)، آن هم برگرفته از بلاغت قرآنی است.بنده این را اثبات کردم. اگر میخواهید چهره نفوذ قرآن و بلاغت و شعر قرآنی را ببینید، به خطبه همّام که امام در جواب سؤال همّام که درخواست کرد.«صف لی المتّقین» 1 آن را خواند.
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
حضرت علی(ع)در این خطبه فرموده است:«انّی أخاف علیک.» 2 چون استعداد داری، اگر بلاغت قرآنی بیاید، جانت را میگیرد، قرار و اختیار و دل بیمارت را از تو میگیرد.
ز بی خودی طلب یار میکند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار، که از اختیار بیرون است
و یا سعدی میگوید:
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
که این ترجمه بیتی از ابن سیناست:
«هبطت الیک من المحلّ الأرفع؛و رقاء ذات تعزّز و تمنّع.»
این اجمال بلاغت قرآنی بود.اما تفصیل بلاغت قرآنی، کتابها، خطابها و مهر و عتابهاست که از هر دو جهت موسیقی و آهنگ و معانی قرآنی بی همتاست.در اولین آیه قرآن کریم و در آغاز سوره مبارک بقره، میخوانیم:«الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین، الّذین یؤمنون بالغیب.»و یا در جای دیگر درباره مؤمنین میگوید:«الّذین هم عن اللغو معرضون.» آن لغوها و بیهودگیها اگر پیراسته شود، چهره همایون بلاغت علوی و بلاغت نبوی، یعنی بلاغت قرآن، کاملا نمایان میشود.من شما محققان محترم را به آموزش و تبلیغ و تولید انبوه بلاغت قرآنی، در این لحظهها فرا میخوانم.
موسیقی قرآن چه تأثیری بر ادب فارسی و به خصوص ادبیات معاصر داشته است؟
در ادبیات معاصر، آهنگ قرآنی تأثیرهای بسیار عمیق و ژرفی داشته است.زمانی از سقراط پرسیدند:چرا خدا در مقابل دو گوش، یک زبان به انسان داده است؟او در جواب گفت:«لأسمع کثیرا و أتکلّم قلیلا.» 3 ابزار گیرنده بسیاری باید داشت.به هر چیز کوشا بباید شدن
به دانش نیوشا بباید شدن
ادبیات معاصر از روز اول انقلاب شروع شد و این نسل تقریبا رشحات آن را دیدهاند.آنان، در کوچه و خیابانها شعارهایی میدادند.من به این شعارها گوش میدادم تا ببینم آیا در بین آنها، ادبیات روز، ادبیات دل افروز و ادبیات برخوردار از ساز و سوز وجود دارد یا نه؟آری وجود داشت.مثلا شنیدم که میگفتند:«ای شه ستمگر آواره گردی، کشتی جوانان وطن، آواره گردی»این وزن مستفعل مستفعل مستفعلات است.
«کشتی جوانان وطن آواره گردی»بحر رجز مرفل است.
مثال و نمونه از کوچه و خیابان شروع شد، تا در شعر بزرگان معاصر ادب آن زمان و این زمان نشست.مثلا یکی از شعرای مفلق 4 گفته بود:
شاعر مفلق منم خوان معانی مراست
ریزه خور خوان من رودکی و عنصری
یعنی همان ادعایی که خاقانی کرده بود.امیری فیروزکوهی، آیه کریمه«تجری من تحتها الانهار»را با چه زیبایی در پایان و ختامه چامه خود آورده است.او نور فروغ قرآنی و تأثیر قرآن و حدیث را، در کالبد شعر فارسی تزریق و آن را بلند آوازه کرده است.
در خطاب به جوانان رزمنده:
گل نشان بویتان سنبل نشان مویتان
نقش روی خوبتان همواره در انظار باد
وز قبول هدیهتان در پیشگاه قرب حق
اجرتان«جنّات تجری تحتها الانهار»باد
البته پیش از آن، الگوهایی داشته است.اگر امیری فیروزکوهی ادبیات کهن ایرانی و اسلامی را نخوانده بود، چگونه میتوانست این شعر را بگوید؟و یا اگر این شعر مولوی را نخوانده بود که:
در میان شهر چون دریا روان
پر زکشتیها و شسته ماهیان
رو بر سلطان و کار و بار بین
لطف«تجری تحتها الانهار»بین
«فاعلات فاعلات فاعل»؛این نغمه و سروش، آن هم پیام.آری، شیرینیها و چشمههای زلال عسل، چشمههای بهشتی(کوثرها)از زیر پای ایمانیان و قرآنیان، با موجها و نوازش خود، جاری میشوند.و در همین ماه مبارک رمضان:«انفاسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة.»واقعا بر شما مبارک و تهنیت باد این گرایشها و تحصیلات قرآنی، این اخلاصها و معنویتها.
در میان شاعران خوب معاصر، بسیارند کسانی که هم وزنهای مناسبی انتخاب کردهاند و هم سرودههای مناسب دارند.سروده باید متناسب با مجلس بزم یا رزم باشد.شاعر آزاد باید منظورش را یا در قالب«فعولن فعولن فعولن»یا«فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن»یا هزج«مفاعلین مفاعیلن مفاعیلن»یا دگر آهنگها بریزد.
اینها همه آهنگهایی است که از بطن طبیعت میخیزد؛ صدای خواندن پرندگان، صدای پرپر زدن کبوتران و...
برای مثال، شعر معروف حافظ:«الا یا أیّها الساقی ادر کأسا و ناولها»برگرفته از صدای پرپر کبوتران(یهویه یه یهویه یه یهویه یه)است؛که عشق آسان(یهویه یه)نمود اوّل ولی افتاد(یهویه یه)د مشکلها(یهویه یه)
یا در شعر«ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است» همین گونه است.
شما در شعر زیر دقّت کنید:
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
حافظ، حضرت یوسف را در برابر زلیخا قرار داده و با بهره گیری از آیه«و لنبلونّکم بشیء...»داشت آزمایش میکرد.آن جا زلیخا شکست خورد، اما یوسف(ع) سربلند بود.
تأثیر قرآن بر ادب فارسی بیشتر از جنبه لفظی بوده است یا معنایی؟
البته سؤالات شما بیشتر مناسب کنگرههای مفصل بین المللی است و این محافل بیش از آن که تفصیل طلب کند، اجمال میطلبد؛که«ما لا یدرک کلّه لا یترک کلّه.» بهتر است سؤال را این گونه مطرح کنیم:آیا قرآن از راه لفظ در ادب فارسی نفوذ کرده است یا از راه معنا یا هر دو؟قرآن، هم از جهت ساختار لفظی و جمله بندی، هم از نظر شنیداری و موسیقی(سجعهای قرآنی)و هم از نظر پیام(اندیشههای قرآن)در ادبیات فارسی وارد شده است.به تعبیر دیگر، قرآن، هم از جهت لفظی در ادبیات ما نفوذ داشته است و هم از نظر القای معنای پیامدهای ایمانی.من یک بیت میخوانم تا ببینید که چگونه در این زمینهها غوغا کرده است.رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساقه ساقی سیمین ساق بود
«فاعلاتن فاعلاتن فاعلن»از نظر موسیقیایی همان بحر رمل است.در این جا چند سین میبینید: «دستم اندر ساقه ساقی سیمین ساق بود.»سین یک موسیقی درونی است.درباره سجعها و جناسها در قرآن کریم و نفوذ آن در ادب فارسی، اگر کسانی بخواهند تحقیق کنند، به کتاب«جناس در ادب فارسی»تألیف این جانب در سال 1360 مراجعه کنند.آن جا این موضوع را مبسوطتر خواهید دید.به این آیات از سوره قیامت توجه کنید:
«لا اقسم بیوم القیامة*و لا اقسم بالنّفس اللّوّامه* أیحسب الانسان ان لن نجمع عظامه*بلی قادرین علی ان نسوّی بنانه*بل یرید الانسان لیفجر امامه یسأل ایّان یوم القیامة»
گوشها رمونی موسیقیایی و صوتی را درک میکند و در مییابد که کلمات چگونه با هم سازگارند. این سرود و ترانه قرآنی، تا آخر این سوره میآید و تصویر جان دادن افراد به وسیله عزرائیل را نشان میدهد:«و التفت الساق بالسّاق.»پاها التفات میکنند.لفیف، یعنی به هم پیچیده، «و التفّت الساق بالسّاق الی ربّک یومئذ المساق.»ساق، بالساق، مساق، هم جناسند و هم سجع.با جناس متوّج است، هم جناس ناقص و هم جناس مطرّف.اینها از قرآن برخاسته است.در شعر حافظ هم آمده بود که:«دستم اندر ساقه ساقی سیمین ساق بود.»این هم نفوذ معنوی و صوتی قرآن است، هم نفوذ واژگانی در ساختار جسمانی و بدنه شعر فارسی.
وقتی سعدی میفرماید:«علم چندان که بیشتر خوانی، چون عمل در تو نیست نادانی.»اهل فن میدانند که این آیه شریفه را دارد زمزمه میکند که:«مثل الذین حمّلو التوراة ثمّ لم یحملوها کمثل الحمار یحمل أسفارا.»این هم نشان از تأثیر معنوی و پیامی قرآن دارد. به علاوه، در این کلمات تشبیه 5 مرکب هم هست. عبد القاهر جرجانی، حمار را به انسان تشبیه نکرده است، بلکه فقط بارش را به بار علم انسانهایی تشبیه میکند که به علم و دانش خود عمل نمیکنند، اولا، بارکش حیوان است و انسان نیست، مگر انسان با حیوان چگونه قابل تشبیه است؟مگر انسانی باشد که در قرآن فرم و مهر حیوانی پیدا کرده، بار کتاب و دانش میکشد، بی آن که بهرهای از آن برگیرد:«اولئک کالانعام بل هم أضل سبیلا.»
پس این تشبیه، تشبیه مرکب به مرکب است.آن جا که تشبیه مرکب به مرکب و تشبیه معقول به محسوس باشد، وجه شبه هم ترکیبی خواهد بود از عقلی و حسی.این بحث، بحث زیبایی است.ادبیات قرآن، با تمام بلاغت
[به تصویر صفحه مراجعه شود]
قرآنی، به جهان برتافته و راه یافته است.من در کنفرانس صور خیال و استعارههای قرآنی 6 ، یک حدیث از احادیث نبوی را که دارای ایماژ قرآنی بود خواندم و آن را تشریح کردم.در حدیث آمده است:«ایّاکم و خضراء الدّمن.» توضیح آن که جوانان در کوچههای مدینه بازی میکردند و پیامبر(ص)از آن جا میگذشتند.یکی از جوانان جلوی پیامبر آمد و عرض کرد، یا رسول اللّه، چیزی بفرمایید که ما استفاده کنیم؛و به بچهها گفت سکوت کنید.
رسول اکرم(ص)به آنان نگاه کرد و دید هنگام ازدواجشان هم هست.فرمود:«ایّاکم و خضراء الدمن.»
مبادا که فریفته چمنهای سرسبز شوید.
چمنهای سرسبز استعاره از صورتهای زیبا و دلفریب است.به مجرد این که یک صورت زیبا دیدید، مبادا قلبتان بزند و وسوسههای شیطانی شما را از جاده تحقیق و صراط مستقیم منحرف بکند.
یکی از آنان گفت:یا رسول اللّه، نفهمیدیم.منظور شما از سبزه چیست؟پیامبر اکرم(ص)که این پرسش را در ذهن آنان ایجاد کرده بود فرمود:«امرأة حسناء فی منبت سوء.»
بانوهای زیبا اندام با تربیتهای بد و پرورش یافته در محیطی نادرست.یعنی دخترانی به دور از تربیت خانوادگی، تربیت ایمانی، تربیت شبهای قدر، تربیت محراب و منبر، تربیت فضاهای عطرآگین و لطیف دعای کمیل و ابو حمزه ثمالی و دعای افتتاح، تربیت نهج البلاغه، تربیت آن خونهایی که ریخت و با فضیلت الهی در آمیخت و برای آینده انسانها رهنمای شهامت اخلاقی و نترسی بیباکی و عظمتهای بلند گردید.
قرآن کریم میفرماید:لالان و کوران و ناشنوایان را ببینید.«صمّ بکم عمی فهم لا یعقلون.»تفسیر آن در قرآن آمده است؛«صم»یعنی:«لهم آذان لا یسمعون بها»، «بکم»یعنی:«لهم قلوب لا یفقهون بها»و«عمی» یعنی:«لهم اعین لا یبصرون بها.»
در آیه دیگری میفرماید:«انّهم عن السّمع لمعزولون.»یک طایفهاند که از نعمت شنوایی نوای حق، شنوایی آیات قرآنی، شنوایی احادیث نبوی و شنوایی روایات موثق اسلامی که از معصومین(ع)نواخته شدهاند و واقعا دنیا را گلشن و نورانی و روشن گردانیدهاند محروم شدهاند.
ادبیات معاصر ما، این چنین با پرتوهای قرآنی و به لطف خداوند تبارک و تقدس تضمین شده است. تضمین نامه و بیمه نامهاش هم«ان تنصروا اللّه ینصرکم و یثبت أقدامکم»است.این پیروزی تضمین شده است. این پیروزی مهرش بر شیعیان و مسلمان خورده است و آن مهر نورانیت ورود به قرآن است.این پیروزی قابل شکست نیست.
کسانی که در قرآن کریم دقت و تدبّر میکنند، اولا مدال نقد میگیرند، که خواندن و قرائت قرآن است.گاه میگویند ما که معنای قرآن را نمیدانیم، پس چرا باید در جلسات قرائت قرآن شرکت کنیم؟قرآن کلام الهی است. آن که قرآن میخواند، نورانیّت در وجودش وارد میشود.البته مراتب بهرهمندی مختلف است.خداوند میفرماید:مقام کسانی را که علم داشته باشند، بسیار بر میکشیم:«یرفع اللّه الّذین آمنوا منکم و الّذین اوتوا العلم درجات.»در ادبیات امروزی، آنان که شعر میگویند، دو دستهاند:یک دسته مدهوش زرق و برق شرق و غرب شدهاند و دسته دیگر فرهنگ خود را خوب میشناسند و فکر میکنند ما دارای ادبیات و فرهنگ هستیم.
همه کسانی که قدر دانند و میگویند:«الحمد للّه ربّ العالمین»، شکر گزاری میکنند و این کم کاری نیست. یک روز، مرحوم آیت اللّه گلپایگانی از عمل جراحی بسیار سنگین از خارج بر میگشتند که موقع ورود به فرودگاه مهرآباد، خبرنگاری میپرسد:«حضرت آیت اللّه، احوال شما چه طور است؟»
ایشان یک جمله فرمودند که در من خیلی اثر کرد. فرمودند:«الحمد للّه، نعمت حیات باقی است.»
من بعدا این جمله را حلاجی کردم و پیش خودم فکر کردم حیات یعنی چه؟اگر کسی این نعمت را شکر گوید و بگوید الحمد للّه، حقیقیترین حقیقت عالم را بر زبان روان ساخته است.و این دیگر برای شما و همه گویندگان «لا اله الا اللّه»و«الحمد للّه»کفایت میکند.لذا، این تعابیر برای ما کافی است.«الکافی کافا لنا.»
آیا قرآن در به وجود آوردن اوزان شعری عرب مؤثر بوده است یا آیات قرآن، خود دارای اوزان شعری مستقل است؟
قرآن کریم ادّعای شعری ندارد.حتی در مورد پیامبر اکرم(ص)میفرماید:«او شاعر نیست.»اما برخی از آیات قرآن، در شعر عروضی، کاملا مینشیند.به عنوان نمونه، این آیه سوره قدر:«سلام هی حتّی مطلع الفجر»، در شعر حافظ:شب قدر است و طی شد عالم هجر
سلام فیه حتّی مطلع الفجر
زیر نویس
(1).سیمای پرهیزکاران را برایم توصیف کن.
(2).من از حال تو میترسم.
(3).برای این که بیشتر بشنوم و کمتر سخن بگویم.
(4).مفلق به معنای شکافنده معنا و پیام است.
(5).کسانی که میخواهند درباره تشبیه مرکب بدانند، رجوع کنند به کتاب «اسرار البلاغه»عبد القاهر جرجانی، که بنده ترجمه کردهام و به چاپ چهارم هم رسیده است.
(6).دانشگاه استراسبورگ، فرانسه.